دلتنگی ...
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم...
ضامن هشتمین بی رقیبم ...
ستاره مشرقی غریبم ...
سوی کبوتری که شد فراموش ...
میشه که وا کنی دوباره آغوش ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج الحجه بحق الحجه »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »
اعوذ بالله من نفسی ...
بی تابم ودر دلتنگم گله هاست ...
این روزها کلاس که میرم تو راه تاکسی که رادیوشو باز میکنه ساعت هشت صبح ...
میرن امام رضا ...
قلبمو حالی به حالی میکنن ...
داغونم میکنن ...
نمیدونم امسال قسمتم چیه ...
خداکنه که باز منو بخواد ...
خداکنه باز طلبم کنه که بتونم ...بتونم ...بتونم ...
یه وقتایی یه حرفایی رو دلت سنگینی کنه بهتره ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باید مراقب نگاهش باشم ...
یه روزایی هست که تکرارشون هم بهترین هدیه ی خداست ...
یه فرجه هایی برا آدمی ...
یه زنگایی که به حساب خودتو کارت وزندگیت برسی ...
اونم تنهایی ...تنهای تنها ...خودتی والله خودت ...
یه روزایی دارن نزدیک میشن ...
قلبم بی تاب تراز اونیه که ...
این روزا از یه فکرایی ترس دارم ...خوف دارم ...هراسانم ...
اما فقط ...
یه وقتایی یه حرفایی رو باید بتونی قورت بدی ...
گفتنش دردی از کسی درمون نمیکنه ...
فقط یه حسایی رو تحریک میکنه ...
یه وقتایی ...
اما میونه این همه دلتنگی وکم اوردنها ...
میونه این همه درد و...
یکی هست که مراقبته ...
نگاهش دنبالته ...
نگرانت میشه حتی بیشتراز مادر ...
حتی بیشتر ...
دلم به بودنش قرصه ...
حتی تو دلناگرانی هایی که گاه قلبمو درد میاره ...
آغوش بگشای ...
من خدا میخواهم ...
|
|
سه شنبه 92 اردیبهشت 17 |
نظر
|
|
|